سه ماهگي سلنا جووووونم
امروز هشتم تير جمعست 92 روزته سومين ماهگردته پرنسسم حموم بردمت رامپر سفيد بنفشت رو كه خاله جونت واست خريده بود بهت پوشوندم بابا جون هم زحمت كشيد واست يه كيك خوشگل خريد خيلي ذوق ميكردي نازنيم همه عكسات رو به كمك بابا بهمن انداختيم
بعدش هم كيكت رو برديم خونه مامان صغري كه اونجا هم واست يه جشن بگيريم عمه سميينا و عمو بهرامينا هم اونجا بودن از ديدنت خيلي خوشحال شدن... كلي بازيت دادن و قربون صدقت رفتن بابا بهمن هم تدارك جوجه ديده بود واسه شام حاضر كرد خورديم بعد شام هم كلي باهات عكس انداختيم سلناي قشنگم روز به ياد ماندني بود و كلي خوش گذشت
الان ديگه خيلي بزرگ شدي زندگيم كامل غلت ميخوري رو شكمت ميخوابي سرت رو بالا مياري... وقتي زبونمو درميارم تو هم تقليد ميكني زبونت رو درمياري الهي فدات بشم من عمرممممممم😊 خيليم بازيگوش شدي دستات رو خيلي تكون ميدي با دستات ديگه سينه مامانو ميگيري و شير ميخوري
الهي فدات بشم كه هرروز بزرگ شدنت رو ميبينيم من و بابايي خيلي ذوق ميكنيم و خدارو شاكريم بخاطر هديه قشنگش
سلناي شیرین تر از جانم
دوست داشتنتان بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
الهيييي قربون خنده هات بشم من زندگيمممم😊😍