سلناسلنا، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات سلنا جونم

يه ماهگي سلنا جون (اولين ماهگرد)

امروز يه ماهه شدي دخترك قشنگم...خيلي خوشحاليم امروز اولين ماهگردته زندگيم... خيلي بزرگ شدي حالا راحتتر ميتونيم بغلت كنيم امشب بابا بهمن زحمت كشيد واست كيك گرفت عكساي خوشگلتو اداختيم خاله جونت خيلي زحمت كشيد همه تزئينات رو خودش انجام داد... امشب خواب بودي هركاريت كرديم بيدار نشدي مجبور شديم عكساتو تو خواب ازت بندازيم هوا هم سرد بود بخاري رو زياد كرده بوديم كه سرما نخوري عزيزم... دختر شكموي من شبا بخاطر شير خوردن زياد خوابت نميبرد و من همش در حال آروغ گرفتنت بودم..تنها سرگرمت تو يه ماهگيت فقط شير خوردن بود😁. خاله جونت واست آهنگاي لالاي ميذاشت عاشقشون بودي و با دقت بهشون گوش ميدادي بعد يه ماه وزنت 750 گرم و قدت هم سه س...
9 ارديبهشت 1397

تولد سلنا جونم

مادر شدن ، عبوراز سخت ترین امتحان خداوند برای من بود.تواین مسیر گاهی ناشکری کردم وهر از گاه شکر. خداوندا ، کمکم کن که درادامه مسیر سربلند باشم.هم پیش تو وهم پیش زیباترین هدیه ای که به من بخشیدی. با بوسه ای بر دستان کوچکت و تبسمی به نگاه مهربانت می گویم: فرزند دلبندم! سلناي نازم روزت مبارک .     اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد...
9 فروردين 1397

عكس هاي بعد از تولد سلنا جونم

ش روز دهم سلنا جوووونم روز نهم بعد از تولد روز هشتم عشقم روز هفتم نازنیم روز شیشم داخل دستگاه روز پنجم روز پنجم عشقم لباس عروس سلنا جون روز دوم تولد سلنا جون روز دوم روز اول بعد حموم کردن عشقممم ...
18 فروردين 1396