دختر پنج ماهه من
سلام من به غنچه ای که صبحدم ، به خنده باز می شود . . . .
دخترك ناز من به همین سختی و همین خوشمزه گی به امید خدا 5 ماهه شد. یک ماهه دیگه هم گذشت تا باز هم شكرگزار خدايی باشم برای عمری كه به هردومون داد تا این لحظه های قشنگ و بیادموندنی رو اینجا ثبت کنم.خدایا شکرت ...
اومدم که بگم خستگی عظیم این راه رو با شوق شمارش روزهای طلایی عمر تو از تن بدر می کنم.
ماهگیت مبارک قندک عسلم
اینروزها خیلی نمکی و بامزه شدی دختر نازنينم شوخ طبعی دلچسبی از خودت نشون میدی محبتت رو هم بهتراز قبل نشون میدی .عاشقت میشم وقتی با دستهات موقع شير خوردن محكم انگشتم رو ميچسبي... يه غريبه كه ميبيني يهو ميزني زير گريه و ديگه نميشه آرومت كنيم
وقتی خیلی سرخوشی با دهانت صداهای بی ادبی از خودت درمیاری نگرانم عادتت بشه
عاشق موسيقي هستي وقتي واست ميرقصيم با عشق نگاهمون ميكني و ذوق ميكني
وقتي باهات بازي ميكنيم با صداي خيلي بلند قهقهه ميزني طوري كه دلمون واست ميره
الان ديگه كامل ميتوني اشيا رو تو دستت بگيري و باهاش بازي كني عزيزكم
عاشق قاب عكس تو خونه مامان جون هستي وقتي ميرسيم خونشون با تعجب مدت ها ميخ تابلو فرش ميشي
الان تقريبا دو هفتست غذا خوردن رو واست شروع كردم دو روزه كه داخل سوپت گوشت مرغ ميريزم
عاشق سرلاك برنجي روزي يه وعده اونم ميخوري
داشت يادم ميرفت دوشنبه 29 مرداد براي چكاب برديمت دكتر (قدت 64 سانت و وزنت 6800 و دور سرت هم 42)
خدایا شکرت دختر 5ماهه من، خیلی کارها رو انجام می ده که قبلا در تصورم هم نمی گنجيد
بهترینم
چقدرخوبه که تو هوای تازه من شده ای چقد خوبه که دوسم داری. اگه لحظه ای از من دور باشی احساس خفگی می کنم
خدايااااا كودكم را به تو سپردم خودت نگهدارش باش